دختر فاطمه ام

دختر فاطمه ام

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ: إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ* فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ* إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ .
دختر فاطمه ام

دختر فاطمه ام

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ: إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ* فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ* إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ .

نامت که می آید...

      نامت چه آسان بر لب‏ ها می ‏نشیند و یادت، چه داغ ‏ها بر  دل ها می‏ نشاند؛

 نامت که می ‏آید،  ذهن ها لحظه های درنگ را می ‏دوند و... می ‏روند به کوچه‏ ای گم شده و متروک و تنها انگار می ‏بینند تو را؛ با جامه‏ ای رنگین و سرخ فام، از خون و خاک. بازویی کبود ـ که هماره بوسه‏ گاه پدر بود

     نامت که می‏ آید، فرشته‏ ها می‏ آیند که به شاعران الهام دهند، تا از تو حرف بزنند. بَعد، شعرها را می‏برند به آسمان. خاک، حرفِ تو را نمی ‏زند و خاکیان. اصلاً نمی‏ توانند از تو حرف بزنند. فقط می‏ مانند چاه ‏ها، که آنها را هم، علی علیه‏ السّلام هم‏رنگ آسمان‏ها کرد. این همه، نشانِ توست، اما تو مثل این‏ها نیستی!


نامت که می ‏آید، آفتاب، شرمنده می‏ شود و خاموش... .

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد